جدول جو
جدول جو

معنی خرده شناس - جستجوی لغت در جدول جو

خرده شناس
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
تصویری از خرده شناس
تصویر خرده شناس
فرهنگ فارسی عمید
خرده شناس
(خَ دَ / دِ)
نکته گیر. نکته شناس. خرده گیر
لغت نامه دهخدا
خرده شناس
نکته بین دقیق
تصویری از خرده شناس
تصویر خرده شناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده شناسی
تصویر خرده شناسی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردم شناس
تصویر مردم شناس
آنکه اخلاق و آداب مردم را بشناسد، شناسندۀ مردم، عالم به علم مردم شناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده شناس
تصویر پرده شناس
مطرب، نوازنده، رامشگر، برای مثال پرده شناسان به نوا در شگرف / پرده نشینان به وفا در شگرف (نظامی۱ - ۳۲)، موسیقی دان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
راه شناس. شناسندۀ راه. آشنا به راه. بلد. (از یاداشت مؤلف) :
در آبی چنان کشتی آسان نرفت
و گر رفت بی ره شناسان نرفت.
نظامی.
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز ره نامۀ رهشناسان پیر.
نظامی.
، شناسندۀ حق. شناسندۀ راه حقیقت. اهل معرفت. (از یادداشت مؤلف) :
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی به دین پروری ره شناس.
دقیقی.
ولیک از دگر ره شناسان هند
شنیدم هم از فیلسوفان هند.
اسدی.
همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس.
اسدی.
به دانش چنین می نماید قیاس
دگر رهبری هست بر ره شناس.
نظامی.
رجوع به راه شناس شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
تکه نان. قطعات ریز نان. قطعات کوچک نان
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ گُ)
گناه صغیر. مقابل گناه کبیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ با)
کنایه از مطرب و رامشگر و نوازنده و موسیقی دان:
پرده شناسان بنوا در شگرف
پرده نشینان بوفا در شگرف.
نظامی.
، کنایه از عارف وصاحب فهم و فراست. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توده شناس
تصویر توده شناس
شناختن توده مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده شناسی
تصویر پرده شناسی
شناسنده انواع پرده های موسیقی، رامشگری. نوازندگی موسیقیدانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده شناس
تصویر پرده شناس
رامشگر نوازنده مطرب موسیقیدان، عارف صاحب فهم و فراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردم شناس
تصویر مردم شناس
صاحب بصیرت، صاحب نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده شناسی
تصویر خرده شناسی
نکته بینی دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه شناس
تصویر راه شناس
آنکه راه را نیکو شناسد راهدان بلد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده شناس
تصویر پرده شناس
((~. ش ِ))
نوازنده، موسیقی دان، عارف
فرهنگ فارسی معین